مانده ترین حرفهایم

در تنهائیم نوری نیست به تاریکیم خوش آمدید

مانده ترین حرفهایم

در تنهائیم نوری نیست به تاریکیم خوش آمدید

دلتنگ

خنده بر لبهایم حکم عصیان دارد و چه بی رحمانه تو به این عصیانم خندیدی؟؟

روا نبود که دلم در پیشگاه عشق اینگونه بازنده شود در بازی عشقی که نهالش هنوز به گل ننشسته بود!!

روا نبود که اینگونه بر دلم حکم مرگ سرایند در این دوران که جز عشق چاره نیست از فرار از گریزگاه نیستی!!

روا نبود تنها شدنم از تو و تنها ماندنم بی تو که از تو تنها شدم بی آنکه خواهان دل باشد و بی تو تنها ماندم بی هیچ همدم !!!

روا نبودکه تنها یادگاریم از تو تنها کاغذی باشد که عکسی از تو بر آن نقش بسته باشد که آن شود تمام هستیم؟؟؟؟

روا بود با توبودنم و به اوج رسیدنم , روا بود با تو ماندنم , روا بود با تو عشق ورزیم و از تو پر شدنم.

روا بود در اوج دردم با تو به عالم و عالمیان خندیدن و از ترس نداشتن یکدیگر گریستن , روا بود بر آستان مقدس عشق سجده کردن و التماس ماندنت را هر لحظه خواستن از ایزد یکتای عشق , روا بود بر راه تو رفتن و بیراهه های دیگر را ندیدن و از تو جز وصال نطلبیدن.

روا بود هر روزم بهتر از دیروزم باشد و هر شبم را با آرزوی خوابی خوش سر بر بالین نهادن که روا شد بر من که هر روزم بدتر از دیروزم باشد و هر شبم را تنها کابوس میزبانی کند؟؟؟

روا نبود که تا آخر دنیا دلتنگت باشم که روا شد بر من دلتنگیت؟؟؟ 

 

این وبلاگ هم نام و نشون وبلاگم تو بلاگفا هست
(مانده ترین حرفهایم)