مانده ترین حرفهایم

در تنهائیم نوری نیست به تاریکیم خوش آمدید

مانده ترین حرفهایم

در تنهائیم نوری نیست به تاریکیم خوش آمدید

نابخشوده

تصور کنید غریبه ای را زیر باران که می گرید تا خیسی چشمانش دل شما را نیازارد , تصور کنید مردی را که نمی خواهد در شعرش به عشق جسارتی شود , تصور کنید آنرا که می کوشد تا حس عاشق ماندنش به حبس تعبیر نگردد و تصور کنید آنرا که نَ شاید عاشقی را خوب آموخته باشد !!!

آری این منم , همان غریبه که باران می شوید از رخسارم , اشکهایم را , این منم که می کوشم تا عاشقی را چنان تفسیر کنم که تا عهد جانان در نفس ماند به خوبی , این منم که انبساط افکار را میشکافم با ناله های و این منم که آخرین غزلها را می سرایم برای افطاری روزه مرثیه های عاشقانه ها. . . . .

ببخشید مرا اگر بوی زخمم و زجه های کبودم آزارتان میدهد ,

ببخشید مرا اگر صدای گریه سنگینم می شکند سکوت سردتان را ,

ببخشید مرا اگر ناله های دلم گوشه دنج دلتان را آزرد.

این منم که نابخشوده ترینم برای پریشانی دل سبز سپیدار تان.

 

آخر سرا: 

۱- روشنائیتان ماندگار. 

۲- این وبلاگ نسخه دوم وبلاگ اصلیم در بلاگفا هست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد